پيشواي صادق، مصداق حقايق (3)


 

نويسنده: علي حائري مجد




 

14- بهترين نصيحت
 

فاضل ترين سفارش و نصيحت آن است که هميشه به ياد خدا باشي و او را فراموش نکني و عصيان و نافرماني او را به خود روا نداري و بندگي او را چنان که مأموري به جا آري و در هيچ حال، از او غافل نباشي و به نعمت او فريفته نشوي و نعمت او را در مصارف نالايق صرف نکني و شکر نعمت او به جا آري و از ذکر عظمت و بزرگواري او غافل نشوي تا به گمراهي و هلاکت نيفتي.
و بدان که دردها و بلاهاي الهي آميخته است به کرامت ها و عزت هايي که هرگز انقطاع ندارد و در نتيجه محنت ها و زحمت هاي الهي رضاي پروردگار و قرب به جناب اوست. خوشا حال کسي که محنت هاي دنيا را به خود گوارا کند و توفيق اين را داشته باشد.
و جمع کرده است حضرت باري تعالي همه وصيت ها و سفارش ها را در يک خصلت که آن تقوا است.
و به سبب تقوا، بنده به درجات عاليه و مرتبه هاي بلند مي رسد و عمر خود را با خداوند تعالي بسيار پاک و پاکيزه مي گذراند.

15- توکل به خدا
 

توکل به خداوند عالم، جامي است سر به مهر الهي، که نمي شکند مهر او را، مگر کساني که توکل به خدا کرده باشند و کار خود به او گذاشته و خداي تعالي، توکل را کليد ايمان و ايمان را قفل توکل قرار داده است.
حقيقت توکل، ايثار و غير را بر خود اختيار کردن است با وجود پريشاني.
و توکل حقيقي و خالص آن است که اختيار کند علت حقيقي آن را که قرب الهي باشد. پس اگر خواهي که متوکل باشي، بگذر از همه آرزوها و وداع تن از همه تعلقات و براي تحصيل حيات ابدي، از حيات عارضي که پر از آلام و دردهاست بگذر.
و پست ترين مرتبه توکل اين است که روزي که از براي تو از جانب رزاق حقيقي قسمت شده، پيش از وقت نطلبي و توقع زياده از قدر مقرر نداشته باشي و عمر عزيز خود را از براي تحصيل او در نيازي که اينها منافي توکل است و گام نهادن در اين مسير، موجب زوال ايمان کامل خواهد بود.

16- اخلاص در اعمال
 

اخلاص جمع کرده است همه فضائل اعمال و مکارم اخلاق را و کليد اخلاص و علامت اخلاص، قبول شدن عمل است، و توفيق اخلاص، رضا و خشنودي پروردگار است و نشانه قبول عمل، وجود استقامت است و معني استقامت حاصل نمي شود، مگر به بذل کردن هرچه محبوب تر است.
و پست ترين مرتبه اخلاص، بذل کردن طاقت است در عبادت، آن قدر که ممکن باشد و اينکه بگويد: بارالها! من به سبب اين عمل، مستحق اجر و ثواب نيستم و اگر از من آنچه حق عبادت و بندگي است مطالبه فرمايي، هرگز از عهده آن بيرون نخواهم آمد.
و کمترين درجه کسي که عملش محض از براي خداست، در دنيا سلامت از گناه است و در آخرت، نجات از عذاب جهنم و فائز شدن به ورود به بهشت.

17- جهاد نفس
 

خوشا به حال بنده اي که براي خدا و تقرب به جناب او، هميشه در مقام جهاد نفس باشد و هرگز از او غافل نشود و نگذارد که نفس و خواهش هاي نفس بر او غالب شوند و هر که توفيق جهاد نفس يافت و جنود نفس اماره را مغلوب خود کرد، پس به تحقيق که به دست آورده است رضاي الهي را و رسيده است به درجات عاليه و گرديده است در مسلک مقربين و رستگاران.
و هيچ حجابي موحش تر و هيچ مانعي تيره تر ميان بنده و پروردگار، از نفس اماره و خواهش هاي آن نيست و قطع کردن اين دو مسير نيست، مگر با پناه بردن به جناب پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن و گرسنگي و تشنگي را ملازم شدن و سحرخيزي را مواظبت نمودن و او کسي است که رضوان اکبر را دريافت که آن رضاي الهي باشد يا اعلا مراتب بهشت که نامش رضوان است.
و اگر بيابي لذت عبادت را و فوايد بندگي پروردگار را ادراک کني و کيفيت آن را مشاهده نمايي و به نور عبادت، نفس خود را جلا دهي و از کدورت ها پاک گرداني، لحظه اي از عبادت او فارغ و از بندگي او عاطل نمي تواني برد.
پس هر کس که از عبادت و بندگي خدا اعراض کند و رغبت چندان ندارد، پس به يقين که او لذت و کيفيت عبادت نيافته است.
 

18- ياد مرگ
 

ياد کردن مرگ و به ياد بودن آن، برطرف مي کند شهوت ها و خواهش هاي نفس را و مي زدايد غفلت را و قوت مي دهد ميل به جانب خدا را و دل را نرم مي کند و آثار و علائم هوا و هوس را در هم مي شکند و آتش حرص را خاموش مي کند و دنيا را در نظر او بي قدر و بي اعتبار مي کند.
و هر که مرگ را به خاطر آورد، رحمت الهي بر او نازل مي شود و غرق رحمت الهي است و هرکه از مردن عبرت نمي گيرد و بيچارگي و عجز خود را در وقت مردن و پس از مردن به خاطر نمي آورد، پس اميد خير و خوبي در او نيست.
موت اول منزلي است از منازل آخرت و آخر منزلي است از منزل هاي دنيا. خوشا حال کسي که در وقت نزول موت، سبک بار باشد.
مرگ، باعث نجات مخلصان است از دنيا و موجب هلاک و عذاب گناهکاران است.

19- خوف و رجا
 

خوف الهي رقيب دل و ديده بان دل است و نگاه مي دارد نفس را از اعمال بد و رجا و اميدواري رحمت حق، شفيع نفس است و به نفس مي گويد هر چند مخالفت حکم الهي موجب خسران است، اما خداوند تعالي در اعلا مرتبه کرم و رحم است.
و هر که شناساتر است به پروردگار خود، خوف او بيشتر است و ترس خدا بيشتر دارد و خوف و رجا دو بال ايمانند که مي پرد مؤمن با اين دو بال، به سوي رضوان الهي و باز اميد و ترس، دو چشم عقلند که عقل با اين دو چشم مي بيند و عيد الهي را.
و رجا باعث حيات قلب است که قلب به سبب او تازه مي شود و از کدورت بر مي آيد و خوف باعث هلاکت نفس است و نفس و خواهش هاي آن به سبب آن افسرده مي شود و چون خوف و ترس نباشد از براي بنده، در حالتي که نداند عاقبت خود را سعيد است يا شقي؟ و اميدوار به رحمت الهي نباشد، در حالتي که خداي تعالي بنده خود مي شناسد و مي داند که او در نهايت عجز و ناتواني است و در دنيا چشم غرق نعمت هاي او بوده است.
پس خوف و رجا هر کدام مخصوص کسي است، اما رجا مسلک محب است که مولاي خود را به سمت محبوبيت ملاحظه مي کند و خوف مسلک زاهد است که مولاي خود را به عنوان قهاريت اخذ کرده و در جميع حرکات از او خائف و هراسان است که مبادا خلاف رضاي او واقع شود.

20- معرفت الهي
 

هر که به مرتبه عرفان رسيد، دل او هرگز از ياد خدا و ذکر خدا غافل نمي شود، هر چند بدن او با خلايق باشد و با ايشان محشور باشد.
و خداوند عالم، عارف را گنج اسرار خود و منبع نور خود و دليل رحمت بر خلايق گردانيده است.
و عارف را هادي و راهنماي خلايق به سوي دلت خود قرار داده است.
و عارف را ترازوي فضل و عدل خود قرار داد و هر کسي بايد گفتار و کردار خود را به گفتار و کردار ايشان بسنجند.
و صفت عارف آن است که قطع طمع کن از خلايق و ميل به دنيا و اهل دنيا نداشته باشد و يار و مؤنس او جز مونس حقيقي نباشد و نگويد و نشنود و نفس نزد، مگر از براي خدا و در راه خدا، پس چنين عارفي در بوستان هاي قدس الهي تردد مي کند و از لطايف فضل او خوشه چيني نمايد.
و معرفت، اصل ايمان است و ايمان متنوع بر اوست و هر که را معرفت نيست، ايمان نيست.

21- دوستي خدا
 

دوستي خداي هرگاه تابيد، بر دل مؤمن خالي مي کند دوستي حضرت او دل من را از جميع شغل ها و از جميع ذکرها غير ذکر الهي.
و دوست خدا خالص ترين مردم است از روي سر و راستگوتر از ديگران باشد و در عهد و پيمان، وفا کننده تر از ديگران باشد و عملش هم پاک تر از عمل ديگران باشد و در ذکر الهي، خالص تر از ذکر ديگران باشد و عبادت و رحمت و رياضت نفس او نيز بيشتر از ديگران باشد.
پس مباهات مي کند خداي تعالي به اين بنده محب خالص نزد ملائکه، در وقت مناجات کردن او، و خدا به حرمت ايشان رحم مي کند به ساير بندگان و به عزت دعاي ايشان اجابت مي کند دعاي ساير بندگان را و دفع مي کند بلاها را از ايشان.
پس اگر بدانند، خلايق، عزت و قرب ايشان را نزد خداي تعالي، هر آينه تقرب نمي جويند به خداوند، مگر به وسيله ايشان و خاک قدم ايشان را توتياي ديده خود مي کنند.

22- شوق به خدا
 

هرکه مشتاق لقاي الهي شد. خواهش طعام و شراب و لذت اينها از او قطع مي شود و ميل خواب و استراحت برطرف مي شود و به دوست و مصاحبت و رفيق انس نمي گيرد و در منزل و خانه مأوي نمي کند و لباس نرم نمي پوشد و به جايي قرار نمي گيرد و در هيچ وقت از اوقات، از عبادت و ذکر الهي فارغ نمي شود و هميشه آرزومند وصال الهي است و تمناي لقاي رحمت الهي دارد و آنچه در دل دارد، از آرزوي لقاي الهي به زبان شوق مناجات مي کند.
و حال عاشق صادق و هر که مشتاق لقاي الهي است، مانند حال کسي است نزديک به غرق باشد و چنان که غريق در حال غرق، قصدي و مرادي ندارد، غير از خلاصي از غرق و نجات يافتن از هلاک، همچنين عاشق صادق هم هيچ قصدي و مرادي ندارد، غير وصول معشوق.(1)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. عبدالرزاق گيلاني، شرح فارسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، تصحيح: سيد جلال الدين محدث ارموي، ج1و2(برداشتي از ابواب صدگانه).
 

منبع:حسيني ايمني، سيد علي؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، تابستان 1391.